جدول جو
جدول جو

معنی مباح کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مباح کردن(نَ / نِ گَ دی دَ)
اباحه. (تاج المصادر بیهقی). حلال کردن. (فرهنگ فارسی معین) : به آنچه اﷲ تعالی وی را مباح کرده بود از زنان. (کشف الاسرار، از فرهنگ فارسی معین).
من هم اول روز دانستم که عشق
خون مباح و خانه یغما میکند.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 447)
لغت نامه دهخدا
مباح کردن
روا کردن روا داشتن شایست دانستن حلال کردن: بانچه الله تعالی ویرا مباح کرده بود از زنان، جایز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مباح کردن
حلال کردن، روا دانستن، جایز دانستن، مجاز کردن، جایز شمردن
متضاد: تحریم، مکروه دانستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ لَ مَ دَ)
روز به خیر گفتن. تهنیت بامداد ادا کردن: آن شخص می آمد به رسم عرب روی خویش بربسته و سلاح تمام پوشیده واو را صباح کرد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). رجوع به صباح کنان و صباح الخیر... شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ دَ)
احماض. (منتهی الارب). مزح. (دهار). رجوع به مزاح و خوش طبعی کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسلح کردن
تصویر مسلح کردن
زیا وندنیدن زینه مند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرم کردن
تصویر مبرم کردن
استوار کردن محکم ساختن استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاب کردن
تصویر مجاب کردن
پاسخ دادن پاسخ دادن، مغلوب کردن کسی را در مناظره
فرهنگ لغت هوشیار
بالا بردن بها زیاد کردن، یا مزاد کردن متاع. نرخ متاع را بالا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساحی کردن
تصویر مساحی کردن
اندازه گرفتن سطح زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساحت کردن
تصویر مساحت کردن
اندازه کردن اندازه گرفتن پیمودن اندازه گرفتن و پیمودن زمینی را
فرهنگ لغت هوشیار
زمینه سخن ساختن با دیگران در میان گذاشتن در میان گذاشتن موضوعی را با دیگران طرح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گفت و گو کردن شبانه گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب: چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد بجرجان رفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
معاف داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش کردن
تصویر معاش کردن
زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاس کردن
تصویر مکاس کردن
چانه زدن در خرید و فروش: (معن دادی خمی درم بدهی باز کردی مکاس در درمی) (حدیقه. مد. 306)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهار کردن
تصویر مهار کردن
مطیع کردن منقاد ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباب کردن
تصویر هباب کردن
بنشاط آوردن، ستوربرای تند رفتن: (گرچه اوراحالت مهمازنیست راندمی چون شب هبابش کردمی) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
جنگیدن جنگیدن محاربه کردن: پس بر آن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار
اوسکاردن جستاردن کلنجار رفتن (گویش فرارودی گویش مشهدی) بحث کردن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
ور تاندن ور تانیدن بدل کردن عوض کردن: ملک ایشان در تزلزل و اضطراب افتاد. نظام الملک وزیر را بتاج الملک ابوالغنایم مبدل کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرا کردن
تصویر مبرا کردن
پاک کحردن پاکنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب کردن
تصویر کباب کردن
تهیه کردن کباب. یا کباب کردن کسی را. او را سخت اذیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبار کردن
تصویر غبار کردن
نرم کردن (خاک یا چیزی دیگر) سودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبوح کردن
تصویر صبوح کردن
پگه نوشیدن غاره نوشیدن شراب نوشیدن به وقت صبح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاح کردن
تصویر صلاح کردن
سکالیدن مشورت کردن رای زدن، مشورت کردن، رای زدن، تدبیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فاسد کردن ضایع کردن، ویران کردن، نابود کردن هلاک کردن، خشمگین کردن، پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پایداری کردناستقامت ورزیدن، ثابت شدن پایدارماندن مداومت کردن مواظبت نمودن، ثبات ورزیدن مقاومت کردن، پایداری استقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباد کردن
تصویر آباد کردن
عمارت، عمران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباح کردن
تصویر صباح کردن
روز خوش گفتن روز بخیر گفتن تهنیت بامداد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباح کردن
تصویر صباح کردن
((صَ. کَ دَ))
روز بخیر گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثبات کردن
تصویر ثبات کردن
((~. کَ دَ))
پایداری کردن، استقامت ورزیدن، ثابت شدن، پایدار ماندن، مقاومت کردن، پایداری، استقامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباه کردن
تصویر تباه کردن
اتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطرح کردن
تصویر مطرح کردن
درمیان گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اباء کردن
تصویر اباء کردن
سرپیچی کردن، سرپیچدن از، نپذیرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره